این حکایت منه!!منی ه بی مادر بزرگ شدم و هرشب خواب آغوش مهربونش رو میدیم اما
غافل از اینکه اون آغوشش رو مطعلق به من نمیدونه بلکه مال بچه هاشه و من سهمم از اون
آغوش فقط حسرتش بود اما حالا دیگه نمیخوامش همونجوری که اون منو نخواست
بــــــــــــــی مادری خیلی سخته!!؟؟؟...!!
|
امتیاز مطلب : 164
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33